
فکر کنم بدونم کجا میره برنامه دوستیابی بادو اندروید آماده شو منم میام با ماشین فرزاد به راه افتادیم... نمی دونستم کجا میره اما با تموم سرعت می رفت... کمند بی صدا اشک می ریخت...! یه لحظه فکر کردم اگه به جای محمد دنیا این طوری می شد من چیکار می کردم! ؟! فکر کنم درجا قلبم از حرکت می افتاد و یا قبل تر از اون می مردم! چی می تونه تلخ تر از این باشه که عزیز ترینت رو از دست بدی؟ فرزاد اپلیکیشن دوستیابی بادو کجاست؟ خونست در اتاقش قفله پس الان دیونه ی دیونست کمند قرار بود 3 تایی کنار هم خوشحال باشیم و بغضش دوباره شکست بمیرم واسه محمد بمیرم براش که تا میاد خوش باشه همه چی براش زهر میشه با این حرف کمند همه سکوت کردیم...
اپلیکیشن دوستیابی بادو رو بخشیده بودم
من اپلیکیشن دوستیابی بادو رو بخشیده بودم، دیگه ازش بدم نمی اومد، نمی دونم شاید دلیلش ترحم بوده و یا شاید کوتاه بودن عمرش یهو فرزاد با یه پیچ تند پیچید جلوی یه ماشین و ایستاد و رو به اپلیکیشن دوستیابی بادو اندروید گفت: برو باهاش حرف بزن کمند پیاده شد و من هم همراهش راه افتادم.. . برنامه دوستیابی بادو تا کمند رو دید پیاده شد و ایستاد اما تا خواست اسم کمند رو به زبون بیاره، کمند زد توی گوشش و بغضش ترکید دوباره اومدی تو زندگیم که بی خبر بری؟ دوباره دلمو لرزوند که این طوری ولم کنی؟ برنامه دوستیابی بادو سرش رو انداخت پایین نمی خوام عمر کوتاهم آزارت بده ما کی عشقمون بی درد سر بوده که فکر کنی آخرشم به خوبی قرار تموم بشه؟ منو تو کی روی آرامش رو دیدیم؟
کی بی گریه همو تو آغوش کشیدیم؟ چرا خواستی بی من بری؟ صدای گریه کمند بلند تر شد اگه دیگه نمی دیدمت هیچ وقت نمی بخشیدمت هیچ وقت، تو خیلی خودخواهی محمد یه آه پر درد کشید منو ببخش که دیر فهمیدم مریضم منو ببخش اگه می خوام کنارت بمونم اما نمی تونم، منو ببخش اگه از غصه تو ترسیدم و جا زدم اما باید برم، اپلیکیشن دوستیابی بادو اندروید تو بعد من داغون میشی تو کنارم نباشی داغون نمیشم؟
برنامه دوستیابی بادو اندروید رفت
برنامه دوستیابی بادو سکوت کرد و با دستش صورتش رو گرفت برنامه دوستیابی بادو اندروید رفت جلو تر و دست های محمد رو از رو صورتش برداشت و متوجه گریه محمد شد اپلیکیشن دوستیابی بادو نمی دونم چرا انقدر زندگیم آنقدر پراز غصه است کمند اشکش رو پاک کرد و جواب داد حتی اگه بگن یه لحظه می تونیم زندگی کنیم من باز هم می خوام اون یه لحظه رو با تو تموم کنم اما من چند سالی بیشتر نیستم!
من میگم یه لحظه تو می گی چند سال؟ بعد من چی؟ اگه من زودتر مردم چی؟ و محمد هم تکرار کرد اگه من زودتر مردم چی؟ دخالت کردم مرگ که دست ماها نیست برنامه دوستیابی بادو سرش چرخید سمت من و من واسه این که از اون حال داغون در بیاد دست گذاشتم رو شونش همه چی رو درست می کنیم لبخند زد و به برنامه دوستیابی بادو اندروید نگاه کرد اپلیکیشن دوستیابی بادو اندروید دیگه تنهام نذار این قول رو نمی تونم بدم پس این قول رو من بهت میدم واسه بهتر شدن حالشون گفتم: کیان هم بخشید و می تونید دوباره همه چی رو با هم بسازید البته با این که یکم دیره! سکوت بین اپلیکیشن دوستیابی بادو و کمند طولانی شد و من متوجه شدم که باید ترکشون کنم بی حرف به طرف ماشین حرکت کردم.. . اون دوتا سنشون بالا بود اما عشقشون تراوت عشق تازه رو داشت!